don't move

101

پنجشنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۶:۱۳ ب.ظ
بعد از اینکه یک ساعت تمام مانتوهای مغازه را میپوشد و هیچکدام را نمیخرد و از مغازه بیرون میرود برای زهرا تکست میدهم که برایم دو تا بال بساز. توی دلم دعا میکنم بیاید و آن مانتویی که رها کرده و رفته را بخرد، و کمی رنجیده خاطرم از اینکه چرا انقدر لالم! حالم از این اتفاق که آنجایی که باید، دهانم را باز نمیکنم و حرف نمیزنم بهم میخورد. از اینکه انگار دست غیب باید بیاید و کاری بکند وقتی کسی اذیتم میکند، حالت تهوع دارم. چرا انقدر لالم؟! چرا؟؟؟ 
دوست دارم نامه ای عاشقانه بنویسم به او و برایش بگویم چقدر در برابر ابراز هر احساسی دست خالی ام و چقدر بابتش متاسفم....
اگر زهرا برایم بال بسازد، دیگر تا جایی که بتوانم خودم را از این دام میرهانم. قول میدهم. 
او همانی بود که باید میبود... همانی که باید.
  • ایتالیا .